-
مدیری و سریالش
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 16:23
مجموعهی دوم قهوهتلخ را هم دیشب خریدم و به اتفاق برادر و خواهرم دیدیم . فکرمیکنم نباید هر ۳ قسمت آن را در یک شب دید و باید آن را به ۳ شب تقسیم کرد تا از آن لذت واقعی را برد . به هر حال من عاشق باباشاه و آن یکی پیرهمرد شدهام . خیلی نازند . مخصوصا وقتی ناگهان اون یکی پیری میپرسه : کی بود ؟ کی بود ؟ و همچنین آن...
-
همه چیز دربارهی آیدا
جمعه 2 مهرماه سال 1389 14:40
آیدا را دوست داشتم . خودش را . مادرش را . خواهرش کتی را . پدرش که سیبیلی سیاه پشت لبهایش بود. خانهی قدیمیشان . حوض بزرگ و آبیشان . حیاط سنگفرششدهی بزرگشان و مادربزرگ پیرش را که گوشهی حیاط در اتاقی متوسط زندگی میکرد . من حتی سماور اتاق مادربزرگش را هم دوست داشتم . عاشق درختهای بلند دور حیاط بودم و شمشادها و...
-
قهوهی تلخ
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 01:39
سریال قهوهی تلخ را گرفتم و ۳ قسمت ابتدایی آن را دیدم . فعلا برای قضاوت زود است ولی من از آنهایی هستم که هر کاری مهرانمدیری بسازد چشمبسته عاشقش میشوم و برای آن تبلیغ میکنم . البته در همین ۳ قسمت ابتدایی هم اِلِمانهای تکراری ندیدم . شاید هم بود و به چشم من نیامد . به هر حال مهران مدیری متخصص در گرفتن حرکات و...
-
بازی ساعت ۱۲
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 01:47
میشه حال اساسی کرد وقتی میبینی ساعت به جای ۱ بودن برمیگرده عقب و روی ۱۲ چرخ میخوره . کاش زندگی واقعی به ما آدمها چنین فرصتهایی میداد . میگذاشت تا دوباره برگردیم به جایی که همیشه یک اشتباه کوچک یا بزرگ با اثر پروانهای فوقالعاده ، جاخوش کرده و کل زندگیمان را به گند کشیده است . کاش فرصت داشتیم بعضی چیزها را...
-
محرومیت
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 22:44
امروز وقت ظهر با دیدن بدبختیهای ملت پاکستان نفسم تنگ شدهبود . به قدری تنگ که ناگهان شروع کردم هقهق گریه کردن... طی این ماه گذشته این چندمین بار بود . همینجا دلم میخواهد بگویم (البته لازم به گفتن من نیست)هر کسی که توانایی کمک کردن دارد از این ملّت دریغ نکند . عمق فاجعهای که بر آنها رفته به قدری عظیم است که این...
-
Away From Her
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 18:51
سارا پولی . اولین تصویر ذهنی که از او به یاد میآوریم یک دختربچهی ۸ ساله است که به جزیره آمده تا با اقوام مادریاش برای مدتی کوتاه زندگی کند . قصههای جزیره که برای خیلی از ما جوانهای امروزی بار نوستالژی دارد . سارا و فیلیکس ، فیلیسیتی و خاله هتی و خاله الویا و جاسبر دیلیش ... خیلی چیزهای قشنگ وجود دارد که در مورد...
-
بامداد خمار
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1389 17:32
چند شب قبل که خواهرم به منزل ما آمدهبود کتاب بامداد خمار را از قفسه برداشت و شروع کرد بعضی از قسمتهای آن را دوباره خواندن . بعد از این که رفتند کتاب گوشهی اتاق افتاده بود . بر داشتم ، بگذارم سر جایش که طبق عادت همیشگی کتاب را از نیمه باز کردم تا صفحاتی از آن را چشمی بخوانم . این کتاب را دوران راهنمایی خوانده بودم و...
-
خواهر بازی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 07:55
همزاد این وبلاگ در بلاگفا : دختر قدیم
-
تعصب و تباهی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:38
الان شبکهی ۴ یک فیلم داد به اسم تباهی./ یارو یک fu.ck.ing شوهر واقعی بود . از آن مردهای ایرانی که حتی اگر مدرک دکترایشان را از هاروارد هم بگیرند همچنان متعصب و امّل و کور باقی می مانند . فقط لباسهای شیک تنشان می کنند و زیر پوستهی مغزشان همان احمق دوران کودکیشان هستند که بودند . همان دوران خشونت را میگویم./ زن را...
-
قرآنسوزی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:37
این قضیهی قرآنسوزی به کجا رسید یا بهتر است بگویم می رسد ؟ والا همهی مردم دنیا مخصوصا اروپا و آمریکا مثل نقطه چین از عواقبش ترسیدند . من هم از عواقبی که دارد میترسم . نه این که موجود غیرتمندی باشم . نه . ولی توهین به اعتقادات۱و نیم میلیارد مسلمان که از قضا اکثریت آنها هم غیرتمند و از منظر مردم دنیا ، سرشار از...
-
نفرت(به غلظت فیلم ماتیو کاساویتس)
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:37
من از قمیها متنفرم . شاید در بین آنها چند استثناء موجود باشد که من آنها را ندیدهام ولی اکثریت غریب به اتفاق آنها ، آدمهایی کلک و دو دوزهباز و دو رو و حقناشناس هستند . آدمهایی که در رابطه با آنها باید مدام مواظب باشی زیر پایت را خالی نکنند و پشت سرت صفحه نگذارند و ... یکی از اتفاقهای بد وبلاگ قبلیام همین...
-
بلاگرها
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:36
۸ وبلاگی که آنها را دنبال میکنم و دلایل آن : ۱- توکای مقدّس . توکا برای من مثل پدر میماند . اگر یک روز بود که بخواهم خودم پدرم را برای زندگیِ پیش رویم انتخاب کنم ، آن انتخاب کسی نخواهدبود جز توکا... هنرمند و نقاش ، تحصیلکرده و در عین حال خلاق و با ذوق ،صریح ، با روحیهی طنز ، با تفکری خارج از ۴چوبهای ابلهانهی...
-
طعم شیرین
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:35
من عاشق شیرینیجاتم . نمیدانم چه میل غالبی است که دارم . ولی متاسفانه کاری نمیتوان با آن کرد . برای آدمی که دارای اضافه وزن است این علاقه در حد یک فاجعه است . به هر حال چیزی بوده که از ابتدای عمرم همراهم بوده و تا پایان مرگ هم همراه خواهد بود . عاشق ژلهام و از هر رنگی که سر سفره باشد باید حتما همهشان را امتحان کنم...
-
ترس
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:34
بعضی وقتها یک خوابهای چرتی میبینم که اصلا گفتن هم ندارند... نمونهاش امروز صبح... خواب دیدم که یک کسی که نمیشناختمش پشت درهای خانه بود و مدام در میزد و هر چه من میگفتم کیه؟ جواب نمیداد . من یک ترس ناشناختهای در خواب داشتم که باعث شد پشت در را قفل کنم تا آن فرد داخل نیاید (یک حسی در خواب داشتم که میگفت که این...
-
دو من
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:34
من ِ خارجی بعد از نشستن روی صندلی جلوی اتوبوس ، ویژهی بانوان با دیدن یک پسر باربی که به میلهی جلویش تکیه داده ، صدایش در میآید . من ِ خارجی : خدایا چی میشد ژنهای منو به صورت اتوماتیک و مادرزادی ریزه پیزه قرار میدادی . من ِ داخلی(خدای درون) : حقّته . وقتی مثل یک اسبِ آبی میلمبونی نباید انتظار داشته باشی مثل یک...
-
دور هم نشسته بودیم و چای میخوردیم .
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:33
خیلی احمقانه است که آدم ناگهان از نگاههای خاص ِ یک نفر بند را آب بدهد و بعد بیاید چرت و پرت در وبلاگش بنویسد . آن هم آدمی که شاید ۱۵ سالی از تو بزرگتر باشد . شاید هم کمتر . آدمی که یک عینک به چشم دارد و موی سیاهسپید و پوست تیره و نگاهِ نافذ . این را اضافه کن به صدای خوبی که عزیزمهایش رو طور خاصی ادا میکند . همین...
-
ساعت ۱۲
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:33
وقتیست که آدم از افکار پنهانی نسبت به دندانپزشکش لذت میبرد .
-
پوستگیر یا توهم نیمهشبی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:31
خدا پدر و مادر بعضی از این مخترعین و کاشفین را بیامرزد . مثلا مخترع پوستگیر ... فکرش را بکن مجبور باشی ۲کیلو و نیم هویج و دو کیلو کدو را برای مهمانی فرداشبت دستتنها پوست بگیری ... آنوقت ابزاری مثل کارد و چاقو نقشی مثل هویج را ایفاء میکند . ولی به لطف این پوستگیر میتوانی ظرف ۱۰ ثانیه یک هویج یا کدو را لخت کنی......
-
رویای روستایی
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:31
همیشه این آرزویم بوده که در یک دهکدهی قدیمی اروپایی زندگی کنم . یک دهکدهی قدیمی که شیروانی خانههایش سفال قرمز داشته باشد و هر یکشنبه صدای ناقوس کلیسا مرا دعوت کند به بیداری . نور آفتاب از پشت شیشه روی صورتم بازی کند و مرا بکشاند دم پنجره ...از پشت پردههای توری اتاق که بیرون را نگاه کنم سنگفرشهای خیسِ کفِ دهکده...
-
فیلمهای تارانتینو
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:30
دوستی به نام سینا خواسته بود تا نام دیگر فیلم های تارانتینو را بنویسم . من شخصا اولین فیلم او را که در اینجا اشاره کردهام ، ندیدهام ولی بقیهی کارهایی که نام بردهام از نظرم خوب و ممتاز بودهاست . فیلم های تارانتینو یک سبک فانتزی و پست مدرن دارند که معمولا هر کسی آنها را نمیپسندد . Reservoir Dogs ۱۹۹۲ Pulp Fiction...
-
نگاه
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:30
خیلی دوست دارم بدانم بچهها پشت این نگاه خالصشان که هیچ چیز دیگر قاطی آن نیست ، چه در ذهن و فکرشان دارند . همیشه یکی از دغدغههای من این بوده که از محتویات فکر بچهها سر در بیاورم . واقعا در آن لحظه که با دیدن تو میخندند یا در آن لحظه که با دیدن تو جیغ میکشند و گریه میکنند چه اتفاقی پشت آن نگاه سادهشان افتاده ....
-
مرلین منسون
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:27
یکی از کسانی که به خوبی میتواند مرا از خود بیخود کند همین مریلین است . این را میتوانم به جرات بگویم که مریلین یکی از پرکششترین و جذابترین صداهای دنیا را دارد . وقتی برای اولین بار صدایش را شنیدم مات و مبهوت شده بودم . صدای او میتواند حسی به من بدهد مثل غرق شدن . برای توضیح باید بگویم که من یکبار نزدیک بود غرق...
-
حال غمانگیز
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:27
نمیدانم چرا ناگهان یاد یک فیلم افتادم . یک فیلمی بود که خیلی وقت پیش از تلویزیون خودمان پخش شده بود . فکر میکنم آلمانی بود یا شاید هم انگلیسی . نمیدانم یادم نیست . فقط موضوع عجیب آن یادم است . حتی اسمش هم یادم نیست . فکر کنم اسم آن مربوط بود به مادر و مسائلی از این دست . موضوع عجیب آن زنی بود که چند ماهه باردار بود...
-
۴ دیواری اختیاری
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 02:24
می خواستم یک سری خزعبلات در مورد زنکهایی که امشب در مهمانی دیده بودم بنویسم که همهاش دود شد و رفت به هوا ...دلیلش بماند . فقط سربسته بپرسم واقعا چرا ؟ یک سری زن در ظاهر عادی ولی در باطن بیسواد و احمق و که به چیزی به جز بچهداشتن یا نداشتن دیگران و شوهرداری و زاییدن و قیمت اقلام مختلف و حراج و هزار کوفت و زهرمار...
-
تاسیس
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:55
امشب خراب بودن بلاگفا موجب شد این وبلاگ را راهاندازی کنم . حدود ۲۴ پستم از بلاگفا را به اینجا منتقل کردم . بقیه را هم بعدا اضافه میکنم . هر چند بلاگفا خانهی قدیم من است و هیچ رقمه دلم نمیآید ترکش کنم ولی خوب... احساس میکنم دیر یا زود شاید باید به یکجای مستحکمتر اسبابکشی کنم . منبعد هر پستی در بلاگفا کردم آن...
-
NORTH COUNTRY
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:49
به موسیقی فیلم NORTH COUNTRY تا به حال توجه نکرده بودم . امشب که برای بار دوم این فیلم را نگاه کردم متوجه موسیقی تاثیرگذار آن شدم . مخصوصا تیتراژ شروع فیلم . توجه به موسیقی در هر فیلم از همان ابتدا می تواند ذهن شما را به موازات درگیر فضاهایی که بعدا قرار است مشاهده کنید قرار دهد . در واقع درون شما یک نوع آمادگی ایجاد...
-
THE HURT LOCKER
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:48
وقتی مراسم اسکار ۲۰۱۰ را می دیدم ، هنوز شناخت درستی از فیلمهایی که نامزد جوایز متعدد شدهبودند ، نداشتم و فقط روی اسامی حساسیت داشتم . از آنجایی که کاترین بیگلو همسر سابق جیمز کامرون بود ، دلم میخواست روی او را در درو کردن جوایز کم کند . اینطور هم شد و فیلم THE HURT LOCKER کاترین از انیمیشن آواتار جیمز کامرون از...
-
سندروم ترومن
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:46
داشتم یادداشتهایی را در مورد فیلم نمایش ترومن میخواندم که واقعا خندهام گرفت . ما ملتی هستیم که در همهی موارد از مردم دنیا عقب هستیم . نوشته بود بعد از نمایش این فیلم سندرومی در دنیا به نام همین سندروم ترومن به وجود آمدهاست که بیماران شیزوفرنی تصور میکنند مثل بازیگر این فیلم در نمایشی از قبل تعیین شده در حال...
-
پدر و دختر
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:46
خیلی وقتها یک خاطرهی دور میآید دور و بر ذهنم میپلکد و مرا حسرتکِشِ گذشته میکند . دلم پر میکشد برای آن وقتها که با مادرم و خواهرم برای یک سال و نیم بیشتر توی یک خانهیکوچک یکخوابه زندگی میکردیم . پدربزرگم زیاد به ما سر میزد . آنوقتها مامان تازه طلاق گرفته بود و هنوز دوباره ازدواج نکرده بود . ما بیشتر از...
-
زندگی آمریکایی
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 22:45
بعضی وقتها شدیدا دوست دارم کلی وقت بگذارم برای تحلیل حالات یک آدم . مثلا یک کلیپ از یک خواننده را آنقدر گوش میدهم که میبینم عاشق فلان حالتش شدهام . مثلا اینجا عاشق این حرکت دستش که به سمت قلبش میکرد میشوم یا فلانجا عاشق آن نگاه معصومانهاش یا در آن قسمت چهقدر ظریف و قشنگ دامنش حرکت کرد یا اینجا سینههایش را...