دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

نگاه

خیلی دوست دارم بدانم بچه‌ها پشت این نگاه خالصشان که هیچ چیز دیگر قاطی آن نیست ، چه در ذهن و فکرشان دارند . همیشه یکی از دغدغه‌های من این بوده که از محتویات فکر بچه‌ها سر در بیاورم . واقعا در آن لحظه که با دیدن تو می‌خندند یا در آن لحظه که با دیدن تو جیغ می‌کشند و گریه می‌کنند چه اتفاقی پشت آن نگاه ساده‌شان افتاده .

یادم می‌آید قدیم‌ها که بچه بودیم به ما می‌گفتند وقتی یک بچه با دیدن تو می‌خندد یعنی تو آدم خوبی هستی و کسی که بچه‌ها با دیدنش زار زار گریه می‌کنند ، به قطع آدم پلید و گناه کاری بوده ... این ها را می‌گذارم کنار...

من دلم می‌خواهد رسما قربان این پسرخاله‌ی نازم (عکس در ۹ ماهگی)بشوم . چند روز پیش بغلش کرده بودم و از پشت سر داشتم ریز ریز می‌بوسیدمش.  پشت گردنش را می‌بوسیدم و می‌خوردم و (فکر کنم اگر فرد دیگری جز خواهرم مرا در این حالت می‌دید تصور می‌کرد با یک منحرف جنسی درافتاده) فرق سرش را می‌بوسیدم . همان موقع به خواهرم گفتم :

ببین . اگر من یک روز این بچه رو خوردم زیاد تعجب نکن . نشونه‌هاشو داری الان می‌بینی . من واقعا دوست دارم اینو بچلونم و گاز بگیرمش و بعد هم بخورمش . اصلا می‌خوام تو دل خودم باشه . خواهرم این‌شکلی شد .

مساله اینه که این بچه هیچی نمی‌گفت . به نظرم یکی از باشعورترین و نازترین و با‌نمک‌ترین بچه های دنیاست . خیلی دوستش دارم . ولی در این عکس(۱۵ماهگی) که در خانه‌ی مادربزرگم گرفته شده واقعا گیرش انداختم . خیلی نگاهش فیلسوفانه شده . از همون نگاه‌ها که آدم با خودش می‌گه با این عنبیه‌ی درشتشون دارن چی رو نگاه می‌کنند و از همه مهم‌تر این که پشت نگاهشون چی می‌گذره ؟