دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

The big bang theory

قبلا فکر می کردم ، این خارجی ها هستند که خوب فیلم و سریال می سازند و اشک آدم را در می آورند ، ولی خوب امشب بعد از این که قسمت آخر بیگ بنگ تئوری را دیدم و زار زار گریه کردم ، و یا حتی وقتی قسمت آخر فصل دوم یانگ شلدون رو دیدم و در آ ن اشاره به قسمت آخر بیگ بنگ تئوری شد و کودکی ِ تمام دوست های شلدون را با تصاویری کوتاه  نشان داد و من باز زار زار گریه کردم ، فهمیدم علاوه بر خوب بودن خارجی ها ، مشکل از گیرنده نیز  هست.


گیرنده که من هستم و هشت ، نه سال از جوانیم را با این ها گذراندم ، نمی توانم بپذیرم که به این سادگی تمام بشوند . انگار که خودم تمام شده ام.

روزی که من با این سریال آشنا شد 26 ساله بود و امروز 34 ساله بود...دیگر واقعا تحمل ِ بعضی یاد آوری ها از حد توان  ِ  من بیشتر شده  است...

یادم نمی آید برای تمام شدن آشنایی با مادر یا دکستر و برکینگ بد یا سریال های دیگر گریه کرده باشم. پس اینطور که به نظر می آید  ، برای تمام شدن این دوره از جوانی ِ خودم  اینطور گریه می کنم.

دلم می خواهد تا شب گریه کنم.

حیف که نمی توانم.

ولی به شدت دلتنگ و مغموم هستم.


پ.ن: فکر نمی کنم کسانی که مثلا یک سریال را  شروع می کنند به پشت هم دیدن و ظرف چند هفته یا  ماه ، کل قسمت های یک سریال را می بینند و تمامش می کنند ، دچار چنین احساساتی بشوند. این احساسات با ریز ریز وابسته شدن انسان ها به پدیده یا  یک برنامه ی خاص اتفاق می افتد.مثلا وقتی آخرین کتاب هری پاتر را هم بعد از چندین سال که  از دوران دبیرستان  و شروع ِ  دلبستگی ِ به آن می خواندم ، دچار چنین احساساتی شده بودم. خوب یادم می آید صفحات کتاب را کم کم می خواندم تا دیرتر به پایان برسد و بعد از تمام شدن کتاب ِ آخر ، انگار که برای پایان نوجوانیم  در سن ِ  بیست و چند سالگی ، سوگواری  کردم و همینطور مثل ِ امروز مغموم شدم و گریه کردم.

مثل ِ این که امسال ، سال قطع ِ تداوم ِ خاطرات جوانی و نوجوانیست. از شب عید و قطع ِ برنامه ی نود شروع شد. 


کلا دلبستگی و وابستگی و بعد پایان وابستگی و خاطرات ِ آن خیلی دردناک است.

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 09:13 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

آحساست رو کاملا میفهمم. وقتی آدم یک سریال رو هم زمنان که پخش میشه در طی چند سال نگاه میکنه انگار یکجورایی با شخصیتهاش نزدیک میشه. انگار که افرداد خانوداه خودشن. بعد هم خیلی قشنگ گفتی که آدم انگار گذر عمر خودش رو نگاه میکنه..

پسر مترقی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 12:25 ب.ظ

در کنار نود
گات هم خلاص کرد
دیگه من موندم و برنامه ی وزین سمتِ خدا

بهترین انتخاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد