دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

شبانه های دور از تو...

من پیر شده ام .
خیلی پیر .
و دلم
برای شهری که خانه ام بود ،
مردی که تمام ِ من بود ،
و صدای گنجشک هایی که صدای خوشبختیمان بود ،
تنگ شده است. 

 

"امشب"

خواهم سرود

حتی در همین فاصله.

تو این قدر خوب باشی و من...

خواب بودنت را در لبخند

به شیرینی تصور کنم !

چونان کودک ِ چند ماهه ای در آغوش مادر

که همیشه شیر را خواهد یافت!

و تیغه ی بازوهایت...

عطش ِ تابستانی مرا سر می برد.

 

دخترک ِ دور از تو