سارا پولی . اولین تصویر ذهنی که از او به یاد میآوریم یک دختربچهی ۸ ساله است که به جزیره آمده تا با اقوام مادریاش برای مدتی کوتاه زندگی کند . قصههای جزیره که برای خیلی از ما جوانهای امروزی بار نوستالژی دارد . سارا و فیلیکس ، فیلیسیتی و خاله هتی و خاله الویا و جاسبر دیلیش ... خیلی چیزهای قشنگ وجود دارد که در مورد قصّههای جزیره میتوانم بنویسم ، ولی نمینویسم . چون چیزی که از آن میخواهم بنویسم قصّههای جزیره نیست بلکه سارا استانلی کوچک ِآن است که کمکم بزرگ شده و تبدیل شده به یک کارگردان خوب و با آینده... فکرش را بکنید . ما کودکهایی که کودکیهایمان با ماجراهای سارا و اقوامش (یا بهتر است بگوییم قصّههای آن ِ شرلی) سپری شد ، هنوز سر جای خودمان هستیم ولی سارا تبدیل شده به کارگردانی که فیلم های خوب و تاثیر گذار میسازد . از قصههای نویسندگان بزرگی مثل آلیس مونرو ، الهام میگیرد و از بازیگران خوبی مثل کریستی بازی میگیرد و فیلم خودش را میسازد .
Away From Her یک فیلم در مورد عشق . نه به آن معنایی که ما در ایران با آن یاوهسرایی میکنیم . نه . یک عشق واقعی در معنای رئال آن .
فیلم دور از او چنین فیلمی است با قصهای جدید و زیبا از عشق . بازگران کهنسال فیلم خسته و دلزدهمان نمیکنند . چون آنها در اوج پیری هم زیبا هستند . رمانتیک هستند و میتوانند نشاندهندهی یک رابطهی عشقی لطیف باشند . پیرزن فیلم دور از او هیچ شباهتی به پیرزنهای دور و اطراف ما ندارد . شاید تنها نقطهی شباهتش آلزایمری باشد که اسیر آن شده و باعث شده که جزئیات زندگی حالش را هر لحظه که میگذرد بیشتر به باد فراموشی بسپارد . پیرمرد فیلم نیز عاشق است و خوب مثل بیشتر مردهای دیگر با وجود عشقی که به همسرش داشته وقتهایی بوده که خیانت پیشه کند .
حالا بعد از گذشت این همه سال انگار که موعد امتحان و آزمایش و شاید هم بتوان گفت کیفر و عقاب فرا رسیدهاست . به اصرار فیونا(همان خانم پیر خوشگل) باید او را به خانهی سالمندان ببرد . نه یک خانهی سالمندان مثل اینهایی که در کشور ما پیدا میشوند و همه از رفتن به آن وحشت دارند . نه . یک جای شیک و مجهز که احتمالا اگر فیونا به آنجا برود با درمانهای دورهای که روی او انجام میدهند روند ابتلا به آلزایمرش کندتر بشود . فقط اشکال کار اینجاست که ماه اول اقامت فیونا در آنجا ، شوهرش حق ندارد به هیچ وجه او را ببیند . و بعد از گذشت ۱ ماه میتواند هر وقت که خواست با او باشد یا او را به خانه ببرد و ... . به هر ترتیب با صحنههای دلسوزانه و جانگداز ِوداع ، فیونا را به خانهی سالمندان بدرقه میکنیم . فیلم هیچ تصویری از احوالات فیونا در ۱ ماه اولی که در خانهی سالمندان است به ما نمیدهد و فقط احوالات گرانت و تهی بودن او خانهاش را از عطر و وجود فیونا نشان میدهد . جای خالی فیونا سخت او را آزار میدهد . همهجای خانه یادبود فیونا را برای او به همراه دارد . کتابهایی که برای فیونا می خوانده ، ظرفهایی که او آنها را در جای اشتباه میگذاشت( به خاطر آلزایمر) و اسکی کردن که خاطرهی اسکیهای بیپایان دو نفرهی آنهاست... فیلم در واقع از منظر دید گرانت روایت میشود .
ولی تراژدی هنوز شروع نشده است . چیزی که قرار است اتفاق بیافتد به این سادگیها نیست . ابتدا یک تلفن از آسایشگاه به گرانت میشود و در آن از او میخواهند از چیزهایی که میبیند متعجب نشود و این مسائل خیلی وقتها طبیعی است . بعد از یک ماه که گرانت به آسایشگاه میرود تا همسرش را ببیند با حقیقت تلخی روبهرو میشود . فیونا کاملا او را فراموش کرده و از یاد برده است . فیونا دوستان تازهای پیدا کرده و میتوان گفت که در این رجعت یک ماهه حتی عاشق هم شده است . شاید در ابتدا یک دوستی خوب به نظر برسد ولی روز به روز که میگذرد گرانت پی میبرد آن ارتباط چیزی فرای یک دوستی معمولی است . گرانت هر روز به ملاقات فیونا میآید و سعی دارد خودش و حضورش را به یاد فیونا بیاورد . کتابهایی که برای او می خوانده است . گلهایی که دوست داشته است . تلاشهای گرانت برای زنده کردن خودش و خاطراتش در ذهن فیونا بینتیجه است . فیونا اول تصور میکند گرانت یکی از بیماران آنجاست . و بعد هم تصور میکند که گرانت برای ملاقات با شخص دیگری هر روز به آنجا میآید . کمکم گرانت دست از تلاش برمیدارد . و هر روز میآید و فقط فیونا را نگاه میکند و شاهد جان گرفتن رابطهی او با مرد بیماری است که شکل عشق گرفته است . فیونا از شکل شیک سابق خارج شده و لباسهای زشت و بیتناسبی را میپوشد که شریک عشقی تازهاش آنها را میپسندد و این گرانت را عصبانی میکند . مخصوصا وقتی که مجبور است تمام این وقایع را فقط مثل یک بینندهی خاموش دنبال کند . فیونا او را پس زده است و گرانت احساس میکند شاید این به خاطر کوتاهیهایی بوده است که او در گذشته نسبت به فیونا روا داشته است . در این میان بعضی خشونتهای ناخواستهای که نشان میدهد نه تنها هیچ تاثیری در برگرداندن حافظه به فیونا ندارد ، بلکه او را نسبت به گرانت دچار ترس و حجب نیز میکند . حتی تلاش گرانت برای برگرداندن او به خانه بیفایده است و فیونا حاضر نمیشود حتی ساعتی را در خانه بگذراند . گرانت تصمیم میگیرد دست به دامن همسر مردی شود که با فیونا رابطهی عشقی برقرار کرده است و ....
ترجیحا بقیهی داستان را لو نمیدهم تا اگر اشتیاقی برای دیدن فیلم در بعضی از دوستان ایجاد شده با دانستن پایان ماجرا از بین نرود .
از نکات قابل به ذکر فیلم Away From Her این که جولی کریستی ایفاگر نقش فیونا در این فیلم یکی از نامزدهای دریافت جایزهی اسکار بهترین بازیگر زن در سال ۲۰۰۸ شده بود . دور از او محصول ۲۰۰۶ از سینمای مستقل کاناداست به کارگردانی سارا پولی ِ نامآشنای ما .
امروز احساس کردم بد نیست در مورد این فیلم در این صفحهی مجازی چند خطی بنویسم . همین .