یکی از هزاران نیکی ِ وصالش ، این باشد که شادی را به معنای واقعی ِ کلمه می فهمی و دیگر هیچ ،
هیچ ترانه ی غمگینی نمی تواند اشکت را بیاورد .
هیچ ترانه و موسیقی و کلمه ی غمگینی ، جز درخشش ِ چشم هایش در سکوت ِ لحظه هایی که از دو تایی بودن سرشار شده است.
از لحظه ی اولی که دستت را داشتم
ایمان هم داشتم
به آن دست ها که تبعیض نژادی را نمی دانند...
امشب از اعماق ِ قلب ِ سرخم
سیاهی ِ چشم هات را به زردی رویم میخوانم.
بخوان مرا
میخواهم زودتر به تو بازگردم.
به چشیدن شیره ی بهشت از فشار بازوهات
و اسارت ِ خوشبختی که در پنجه هامان قفل بماند.
"امشب"
دل تازه فهمیده هوایی ِ تو شدن یعنی چه... از همین شب هایی که بوی فاصله می دهند و اصلا یاد هم نمی آورند که این فاصله چه قدر کوتاه است .
می دانی نازنین؟؟؟
اصلا فاصله کوتاه و بلند ندارد . وقتی به او می رسی ، به همویی که منتظرش بوده ای ، تمام واژه ها و طول و عرض جغرافیایی و انسانی معنایشان را برایت از دست می دهند .وقتی به او می رسی ، فاصله برایت می شود از ساعت 7 و 25 دقیقه که او می رود تا 11 و 28 دقیقه که او زنگ ِ در را فشار می دهد . فاصله برایت می شود از همین لحظه ای که می دانی ، قرار است یک هفته او را نبینی تا وقتی او را دوباره می بینی ، می شود از لحظه ی بستن ِ در به قصد ِ تهیه ی بلیط رفتن و نداشتن ِ نای ِ رفتن و هق هق در آغوشش تا لحظه ی بازگشت و پیاده شدن و دوباره از خنده اش مست شدن ، می شود از هول و اضطراب ِ شبی که می دانی بعد از این شب یک هفته می شود که می آید و می رود و تو باید خیالش را در آغوش بگیری تا شبی که دوباره ریتم آشنای نفس هایش را کنارت می شنوی...
کلا فاصله افتضاح ترین شکل ِ ممکن کلمه و معنی را دارد .
این کثافت را تمام ِ روزهای گذشته ی دور از تو می شناختم ، ولی حالا بعد ِ همه ی این روزهای نزدیکم به تو حسش می کنم...
من از فاصله بیزارم.
فاصله ای که اضطراب ِ چشم هایت به من می گوید نرو ولی اعتماد ِ دست هایت ، روانه ی راهم می کند.
شنبه شب ِ 10 فروردین
الان داشتم این سایته + رو چک میکردم که یهو دچار یه حسی شدم .
این که همین الان که من دمر افتادم روی این لپتاپ و دارم فیلم میبینم و بعضا سری به گوگل ریدر میزنم و از روی تفنن این سایته رو نگاه میکنم ببینم پروازی که تا امروز پرواز ِ من بوده ، امشب پریده یا کنسل شده ، یک سری آدم تو فرودگاه خسته و عصبانیند که پرواز آمستردامشون لغو شده و یک سری دیگه دارن حاضر میشن کم کم برن واسه کنترل بلیط و باقی قضایا و بشینن تو هواپیمای فرانکفورت ، یه سری دیگه هم که معلوم نیست تو این وضعیت اسفناکِ جنگی چرا میخواستن برن سوریه ، با کنسلی پرواز دیگه به کارای مهمشون نمیرسن...
از همه مهم تر این پرواز کوفتیه وینه . یکی از پروازهای وین ظهر کنسل شده بود . این یکی هم الان کنسل شده . فکر کن . آدم چقدر باید اعصابش خرد بشه که وقت ِ رفتن به چنین جای رمانتیکی ، پروازش کنسل شه . حالا علت هر چی که میخواد باشه . شرایط بد ِ جوی یا کوفت یا زهر ِ مار .
من الان به جای آنها که میخواستند طی ِ دو تلاش ِ ناموفق برن وین، عصبانیم .
شهری که من میخواستم برم از نظر رمانتیکی با وین برابری میکنه.بنابراین دعا میکنم تا هفته ی دیگه نه پروازهای شهر ِ آینده ی من و نه پروازهای وین ، هیچکدوم کنسل نشن..
حیف ِ اون اتفاق های رمانتیک نیست که با فجایعی مثل ِ کنسلی و جا موندگی و ...، توی چنین شهرهای رمانتیکی ، جلوی وقوعشون گرفته شه؟؟؟