دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دردگاه ِ زندگی ابدی یک ناشناس

انگار باید در زمستانی ترین شب ِ زمستان ، از صفحه اطراف ناپدید شوم .
بنشینم وسط یک جاده ی بی انتها و تاریک و منتظر باشم کسی بدون نور و حرارت در نهایت ظلمت برسد و مرا زیر شنل سیاهی ِ خود پنهان کند . گرمای تنم را بدزدد . نور چشم هایم را و هر آن چه که من را ساخته....آن وقت من در هیچ و ظلمات غرق خواهم شد . 


خیلی وقت ِ قبل بود...یک شب توی همان تصاویر ذهنی سنگ قبرم را دیدم .
سیاه . بدون نام و نشان .هیچ چیز مشخص نبود... فقط می دانستم و مطمئن بودم که من آنجام...همان جا...
این سنگ قبر ِ من بود .
یکی از روزهای دی ماه سال 1391 قرار بود من به آنجا تبعید شود .
آن وقت ها از آن تاریخ چند سالی فاصله داشتم . ولی حالا...از اینجایی که ایستاده ام ، فقط یک سال و اندی روز دیگر و شاید کمتر از یک سال ِ دیگر مانده است...
ولی بعضی وقت ها فکر می کنم شاید...شاید...شاید...
قرار است زودتر از موعد تبعید شوم...
و شاید...شاید...شاید...
قرار است هیچ وقت نمیرم . 

 

- مامان کاتیا...فکر نمی کنی...فکر نمی کنی اگر زندگی... می دانی؟
زندگی ابدی زیاده از حد طولانی و خسته کننده به نظر می رسد .  

زندگی ابدی با مژه های خیس ، زیاده از حد غمگین و تلخ به نظر می رسد. 

زندگی ابدی که میان صفحه هایش پر است از حرف های نگفته و مصلحت های برملا نشده ، زیاده از حد نفرت انگیز و بی معنی به نظر می رسد . 

  

- می دانی طفلکم؟ من از زندگی ابدی  فقط همان مژه های همیشه خیسش را خوب می فهمم. 

 

*دانلود آهنگ وبلاگ

سیب و ماهی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

شبانه ها

دردم گرفته لعنتی
وقت نوازش است.
بیدارم نمی کنی؟؟؟
از این خواب طولانی
از این انتظار نشسته در گـِل
و از این وحشت زمستانی!؟ 


 

*امشب

رنج های شیرین یک خواب طولانی

 چه اتفاقی می افتاد اگر یک روز صبح از خواب بلند می شدم و می دیدم همه ی روزها و شب هایی که تا به حال زندگی کرده ام ،...

ادامه مطلب ...