وقتیست که آدم از افکار پنهانی نسبت به دندانپزشکش لذت میبرد .
خدا پدر و مادر بعضی از این مخترعین و کاشفین را بیامرزد . مثلا مخترع پوستگیر ... فکرش را بکن مجبور باشی ۲کیلو و نیم هویج و دو کیلو کدو را برای مهمانی فرداشبت دستتنها پوست بگیری ... آنوقت ابزاری مثل کارد و چاقو نقشی مثل هویج را ایفاء میکند . ولی به لطف این پوستگیر میتوانی ظرف ۱۰ ثانیه یک هویج یا کدو را لخت کنی...
من واقعا به ابناء بشر افتخار می کنم که چنین معضلات به ظاهر کوچک و بی اهمیتی را حل کرده اند . بماند که چهقدر از اختراع وسیلهای مثل غذاساز چندکاره خوشحالم .
پ.ن: نمیدانم اسم درست این ابزار پوستگیر است یا چیز دیگر.
همیشه این آرزویم بوده که در یک دهکدهی قدیمی اروپایی زندگی کنم . یک دهکدهی قدیمی که شیروانی خانههایش سفال قرمز داشته باشد و هر یکشنبه صدای ناقوس کلیسا مرا دعوت کند به بیداری . نور آفتاب از پشت شیشه روی صورتم بازی کند و مرا بکشاند دم پنجره ...از پشت پردههای توری اتاق که بیرون را نگاه کنم سنگفرشهای خیسِ کفِ دهکده را ببینم و دیوارهای خیس خانههای دیگر... ذوق کنم ... پنجره را باز کنم و تا کمر خم شوم بیرون و نفس بکشم... عمیق و طولانی...از سفالها قطرههای آب بچکد روی صورتم و لذت قشنگی بدود زیر پوستم ... صورتم را فرو کنم روی شمعدانیهای جلوی پنجره ام و عطر خیسشان را بکشم درون بدنم . میلرزم از سرمای لذتبخش هوا و بازوهای لختم را بغل میکنم . برمیگردم داخل و از در اتاق که بیرون میروم یک راهپلهی گرد ِ چوبی منتظرم است .
پلهپله به سبکبالی و نجابت یک دختر روستایی از پلهها میروم پایین و در آشپزخانهی کوچک و تمیز که بوی چوب ِ کاج میدهد برای خودم شیر گرم میکنم . مینشینم روی یکی از صندلی های لهستانی . کامل تکیه می دهم و شیرِ گرم را کم کم می نوشم و یک لذت آرامبخشی میدود درون بدنم .جرعهجرعه . آه . ایدهی یک داستان جدید و بکر آمده درون فکرم و من جانی دوباره میگیرم . میدوم درون اتاق نشیمن شلوغ و روستایی خودم و مینشینم پشت میز تحریرم که بوی چوب تازه می دهد و مینویسم و مینویسم و مینویسم و همیشه آخرش آرام میگیرم
دوستی به نام سینا خواسته بود تا نام دیگر فیلم های تارانتینو را بنویسم . من شخصا اولین فیلم او را که در اینجا اشاره کردهام ، ندیدهام ولی بقیهی کارهایی که نام بردهام از نظرم خوب و ممتاز بودهاست . فیلم های تارانتینو یک سبک فانتزی و پست مدرن دارند که معمولا هر کسی آنها را نمیپسندد .
Reservoir Dogs ۱۹۹۲
Pulp Fiction ۱۹۹۴
Jackie Brown ۱۹۹۷
۲۰۰۳/۲۰۰۴ ۱و۲ Kill bill
Inglourious Basterds ۲۰۰۹
در یک فیلم دیگر هم با عنوان کارگردان مهمان حضور داشتهاست که من آن را هم ندیدهام . نام آن فیلم هست شهر گناه sin city
یک نکتهی خیلی بامزه که امروز فهمیدم این بود که در امارات و عربستان داستانهای فیلم پالپفیکشن به صورتی جابهجا و متفاوت مونتاژ شد تا وقایع از لحاظ زمانی درست کنار هم قرار بگیرند . در واقع نسخهی نمایش داده شده در آنجا با نسخهی اصلی متفاوت بود . نمیدانم واقعا چه در مغز این اعراب میگذرد . یعنی بینندگان آنجا توانایی تجزیه و تحلیل و پی بردن به داستان فیلم را با دیدن نسخهی اصلی نداشتند ؟ یعنی اینقدر گیج میشدند ؟