انگاررر ، روز ِاوَل پاییز است...
من خواب دیده ام ، که تو اینجایی
با دست های عزیزت برای من
شمع و شراب و خاطره می.آری...
من خواب دیده ام تو و لبخندت
بر پشته ی سپید ابر خرامانند
با بوسه های لطیف و اهورایی
بر دشت های خستگیم می بارند
من خواب دیده ام آتش یک ققنوس
در دست های تو گُر می گیرد
یک شب زنی که اسیر ِ طلسم ِ توست
بی دلهره فقط برای تو می میرد!
من خواب دیده ام ، تن ِ تنهایییش
تن پوشی از حریر و نور خواهی کرد
پاییز نه فصل فراموشی هاست
این چشم ِفاصله را ، تو کور خواهی کرد...
*پاییزان دور از تو
*بعد از هزار سال ، تلاش نافرجامی برای سرودن شعر در وزن و قافیه.
با احترام به همه بلاگرهای شاعر ،خودم مشکلات وزن و قافیه اش رو میدونم.فقط نای تعمق برای درست کردنشون رو نداشتم.