دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

حال غم‌انگیز

نمی‌دانم چرا ناگهان یاد یک فیلم افتادم . یک فیلمی بود که خیلی وقت پیش از تلویزیون خودمان پخش شده بود . فکر می‌کنم آلمانی بود یا شاید هم انگلیسی . نمی‌دانم یادم نیست . فقط موضوع عجیب آن یادم است . حتی اسمش هم یادم نیست . فکر کنم اسم آن مربوط بود به مادر و مسائلی از این دست .

موضوع عجیب آن زنی بود که چند ماهه باردار بود وزندگی بسیار خوشبختانه‌ای را با همسرش داشت . ولی طی یک تصادف اتوموبیل زن دچار مرگ مغزی شد . در عین حال کودک درون شکم مادر زنده ماند . اتفاق نادری بود . پزشکان سردرگم بودند که چه کنند . اگر مادر و همسر زن موافقت خود را اعلام می کردند می‌توانستند به صورت امتحانی زن را تا وقت تولد نوزاد زنده نگه دارند . این عمل ریسک بالایی داشت . چون تا به حال چنین کاری نشده بود . در عین حال مادر مرده بود . در واقع هیچ‌گونه تبادل احساس و رابطه‌ای بین نوزاد و مادر نمی توانست صورت بگیرد . شوهر راضی شده بود ولی مادر زن به دلیل عاطفه‌ی بالایی که داشت نمی توانست قبول کند . هر بار که جنازه‌ی دخترش را می‌دید دلش ریش می‌شد و بهتر به نظرش می‌رسید که فرزندش را زودتر دفن کنند . بعد از چالش‌های فراوان مادر راضی شد . و دستگاه‌هایی که مربوط به علائم حیاتی زن بود ، مثل اکسیژن و ... را از جنازه نکشیدند تا جنازه‌ی زن تا وقت تولد نوزاد که چند ماهی طول می‌کشید ادامه به حیات!!! بدهد . ماجرای عجیبی بود . چون نوزاد به تبادل عاطفه و رابطه با محیط به خصوص مادر نیاز دارد ، مادر ِ زن فوت شده ، در اتاقی که جنازه‌ی به ظاهر زنده‌ی دخترش قرار داشت می‌آمد و برای بچه‌ی در شکم دخترش قصه و شعر می خواند و با او حرف می‌زد . صحنه های عجیبی بود . مادر زیر بار آن همه غصه داشت دق می‌کرد . نمیتوانست باور کند که دخترش جنازه‌ای بیش نیست . بعد از بدبختی‌های فراوان که نوزاد به دنیا آمد موقع قطع کردن دستگاه‌های علائم حیاتی بدن ، حال آن مادر وصف‌ناشدنی بود .

واقعا فیلم غم‌انگیز و تاثیر گذاری بود .

نمی‌دانم چرا ناگهان بعد از این همه سال موضوع فیلم به ذهنم آمد و نیاز شدیدی حس کردم که آن را بنویسم . نمی‌دانم ولی...

خیلی غم انگیز بود . حال ِ آن مادر...