دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

زندگی آمریکایی

بعضی وقت‌ها شدیدا دوست دارم کلی وقت بگذارم برای تحلیل حالات یک آدم .

مثلا یک کلیپ از یک خواننده را آن‌قدر گوش می‌دهم که می‌بینم عاشق فلان حالتش شده‌ام . مثلا اینجا عاشق این حرکت دستش که به سمت قلبش می‌کرد می‌شوم یا فلان‌جا عاشق آن نگاه معصومانه‌اش یا در آن قسمت چه‌قدر ظریف و قشنگ دامنش حرکت کرد یا این‌جا سینه‌هایش را چه هماهنگ با دست هایش تکان داد . می‌شود گفت خودم را می گذارم جای خواننده و چنان در حس فرو می‌روم که صدای در خانه را هم نمی‌شنوم .

بعضی وقت‌ها کار بیخ پیدا می‌کند . به این فکر می کنم که این پسر دبیرستانی‌ها که مثلا در آن زمان کنار بریتنی در این کلیپ رقصیده‌اند الان کجا هستند ؟ آیا هیچ کدامشان هنوز هم با او ارتباط دارند ؟

حالا این بحث‌ها کنار ...

بعضی صبح‌ها از خواب بیدار می‌شوم و فکر می‌کنم الان که من از خواب بلند شده ام بریتنی در چه حالیست ؟ حتما دارد آماده می‌شود تا بخوابد . با خودم فکر می‌کنم او به چه فکر می‌کند . قبل از خواب ...

چه آرزویی دارد ؟ آیا اصلا به غریبه‌ها فکر می‌کند ؟ حالت دراز کشیدنش روی تخت چه شکلی است ؟ چه دغدغه‌هایی آزارش می‌دهد ؟ آیا دوست دارد یک زندگی معمولی داشت باشد ؟ چه نقشه‌ای برای آینده کشیده ؟ مثلا هدفش این است که وقتی به سن ۵۰ سالگی رسید گرمی‌هایش از مایکل جکسن بیشتر باشد ؟ یا نه... می خواهد خودکشی کند و ...

بریتنی برای من همان رویای زندگی‌ آمریکایی است . دختری که با استعداد خودش در یک کشور نرمال توانسته به همه‌چیز برسد . کشوری که بدترین مدارسش هم خیل عظیمی از مشاوران وجود دارند تا استعداد‌های بچه‌ها را شناسایی کنند که هرز نروند ...

بعضی وقت‌ها یا بهتر است بگویم بیشتر وقت‌ها حاضرم نیمی از زندگی بی‌حاصل پیش‌رویم را بدهم و با زندگی در آمریکا معاوضه کنم .

وقتی در پروفایل نوشته‌ام عاشق زندگی آمریکایی شوخی نیست .

خواهرم هفته‌ی قبل به من گفت : تحت هر شرایطی آنجا را دوست داری ؟ با این همه ناامنی؟ با این مساله کنار آمده‌ای که هر کسی یک اسلحه با خودش حمل می‌کند و... گفتم مگر چه اتفاقی می‌افته ؟ خوب منم اسلحه حمل می کنم !!!