
عزیز ِ من
بعد از هزار دور ِ قمری
تازه می رسیم به خطـــــ .
به نگاه های غریبی که در این خطوط بوسه گشتند،
واژه های بی شماری که آزادی را ، بدون ِ حتی یک ویرگول مشت شدند،
نفس های عمیقی که در کام ِ هم سربالایی آمدند،
رخوت ِ تن هایی که بر هم سُر خوردند و...
آرامش ِ عجیب ِ چشم های یک آدم.کـُش،
تاب خوردن ِآهسته ی یک اعدامی ، آن بالا،
به فلسفه ی وجودی یک مفهوم...خدا ،
ثبوت ِ ناگسستنی ِ انرژی
و باز دوباره به خطــــــــــ . . .
که بی هیچ نهایتی
باید آن را کشید .