دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

یک دست جام باده و یک دست زلف یار/رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست

هزار و دویست مدل خواستم برایتان از احوالاتم بنویسم . نوشتم و نشد . یعنی هیچ کدام راضیم نکردند . نمی توانم بنویسم . اینطوری نمی توانم بنویسم . فکر می کنم برای مدت ها همینطور باشد .  

من..، 

من..،

 

 

 

 

من فقط..، 

 

دیدار ِ خوب ِ یوسف کنعانم آرزوست.