دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

زندگی لایه.لایه

فکر می کنم همه ی زن های واقعا پاک دامن و مثلا پاک دامن، حداقل یک بار در عمرشان سعی کرده اند در ذهنشان ، خودشان را بگذارند به جای یک روسپی تا مثلا بفهمند چرا و چطور و تحت ِ چه شرایطی ، کسی حاضر می شود روسپی بشود ؟؟؟! و ته ِ تهش هم همیشه به این نتیجه می رسند که........  

باقی در ادامه ی مطلب:

فکر می کنم همه ی زن های واقعا پاک دامن و مثلا پاک دامن، حداقل یک بار در عمرشان سعی کرده اند در ذهنشان ، خودشان را بگذارند به جای یک روسپی تا مثلا بفهمند چرا و چطور و تحت ِ چه شرایطی ، کسی حاضر می شود روسپی بشود ؟؟؟! و ته ِ تهش هم همیشه به این نتیجه می رسند که هیچ دلیل ِ واقعی و موجهی وجود ندارد که کسی مجبور بشود فاحشه بشود و خودش را راضی کند تا تنش را بفروشد .
به نظر ِ این زن ها ، آن زن ها ساده ترین راه برای برطرف کردن فقر و یا اطفاءِ(ارضا و خاموش کردن) غریزه شان را انتخاب کرده اند و لذا هیچ توجیهی برای آن پذیرفتنی نمی تواند باشد .
ولی من مطمئنم که هیچ کس تا در آن شرایط ِ واقعی نباشد ، نمی تواند واقعا چنین چیز ِ لایه لایه و دردناکی را بفهمد و درک کند . همیشه ساده ترین کار آنی نیست که به نظر می رسد .

و جالب این که من هم همین حالا دارم با خودم فکر می کنم بعضی روسپیان ِ یاد شده(مخصوصا آنها که در دنیای پورنو برای خودشان شهرت و محبوبیتی به هم زده اند) ، به نظر می رسد واقعا از کار ِ خودشان راضی هستند و از آن لذت می برند و نمی توانم درک کنم که ممکن است در حال ِ کشیدن ِ رنج ِ خاصی باشند و یا شروع به کارشان با دغدغه ی خاصی همراه بوده باشد .
و در نهایت به همین سادگی خودم هم این پست را زیر ِ سوال می برم . کلا زندگی ، همینطوری پیش می رود . چیزی که من فکر می کنم با چیزی که به نظر می رسد زمین تا آسمان ممکن است تفاوت داشته باشد و در کنارش ممکن است همین چیزی که به نظر می رسد و من فکر می کنم ، همانی باشد که واقعا وجود دارد و منطبق بر واقعیت باشد .

با همه ی اینها... من دوست دارم جواب ِ این سوال را بگیرم:

وقتی آنها به افق ِ معلوم یا نامعلوم خیره می شوند ، برای بارهای بی شماری که به فکر فرو می روند و بعد از غرق شدن در افکارشان ، مثل ِ همه ی ما به هیچ می رسند و در هیچی فرو می روند ، بزرگ ترین اندوهشان ، دغدغه شان چیست که آنها را به هیچ می اندازد .

من شروع ِ آن فکرها را دوست دارم . این که بدانم هیچ ِ آنها از چه اندیشه ای شروع می شود .

شاید شروع ِ هیچ ِ هیچ گروه ِ خاصی(حتی شعرا و نویسندگان و فیلسوفان و..) به اندازه ی شروع ِ هیچ ِ آنها برایم جذابیت نداشته است .