دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

زایش

 

 

برای نوشتن ِخوب بودن و خوب شدن ، نیاز به بهانه آوردن و توضیح نیست . فقط می توان خیلی ساده گفت حس ِ من امشب بهاری شده . یعنی احساس می کنم از آن همه هیاهو و داد و بیداد قبل از عید تا لحظه ی تحویل ِ سال و دید و بازدید و سفر و حضر و برگشت و دوباره دید و بازدید و حدیث ِ مکرر ، تازه امشب به اول ِ بهار رسیده ام .
هیاهوی قبل از سال ِ تحویل برای من از امروز ساعت 2 به بعد شروع شد و عصرگاهم لحظه ی کمی غمگین ِ تحویل سال بود و حالا هم شروع ِ بهارم با لذّت ِ کشیدن ِ یک نفس ِ عمیق همراه است که به من می گوید:
از انرژی ِ درون ِ تو چیزی کم نشده است .
این افکار ِ منفی قبل از زایمان همان چیزی بود که تمام ِ این ده روز افسرده و غمگینم کرده بود و مرا می ترساند . ترس از این که احساس ها وانرژی هایی فرو ریخته باشد و دیگر نباشد .
من بعد از مدت ها دلم می خواهد  فقط بتوانم اینجا بنویسم: 


همه ی آنــهای زندگیم را دوست دارم . خودشان خوب می دانند .

شما را دوست دارم . می دانید ؟
و او را، 

او را خیلی دوست دارم . حتما می داند .

 

*شادی ِ خوب و دوست داشتنی ، تولدت مبارک .