دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

مخمور

که خسته طاقت ِ هجران ندارد.............+

  

تو داری روی یک خط صاف راه می روی...روی یک خط ِ نورانی و من گام های آرام  و با دقت ِ تو را با چشم هام دنبال می کنم . مثل بندبازها قدم بر می داری...و من فقط می توانم با دهان ِ باز و چشم هایی که مخمورند... خیس ِ خیس و گاه مبهوت و خشک ، سر خوردنت را بپایم . در فضای تاریک ِ پیرامونم غرق بشوم و چشمم به نور ِ تن ِ تو باشد که نرم و آهسته این فاصله ها را می لغزی...
وای که قلبم پر از دلهره است و با وجود تمام بی اعتقادی ها این روزها مدام التماس ِ دعا دارم ، برایت...
برای تو... محبوبم...