دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

بوسه و سیلی

بعضی وقت ها آدم باید که سیلی بخورد . چند تا سیلی . از آن ها که بخار غم و نا امیدی و یاس را از سر آدم می پراند .از آنها که مستی از سر ناچاری را مثل حباب می ترکاند .از انها که آدم را خونین و مالین کند . درد داشته باشد و قوی باشد . دقیقا بعد از همین سیلی ها ، همانی که تو را با دست هایی که سعی می کرد لرزشش را پنهان کند سیلی زد ، باید بیاید صورت تو را بین دست هایش بگیرد و با چشم هاش اشکیش زل بزند توی چشم هات و خونی که از لب هات سرازیر شده را با بوسه هاش جمع و جور کند .
سیلی ها نیاز قطعی تو در آن لحظه است . بی شک .
و عمل ِ آن لب های تر که بر زخم های تو بوسه می شود ، نیاز قطعی ِ کَسی که به تو سیلی زده است . بی شک .
می بینی زندگی چه قدر ساده است ؟
زندگی...ابدی یا غیر ابدی...فقط کافیست دو نفر با هم باشند و هر از گاهی به هم یادآوری کنند باید قوی تر از این حرف ها باشند.
 

*آقا می شد ما را از اینجا و زمان میکندید میگذاشتید توی یکی از کنسرت های باند The Raconteurs ؟ ترجیحا این آهنگ . می خواستیم همین جا و همراه با جمعیت  این قدر جیغ می کشیدم که در آغوش ِ تو بیهوش می شدم .فقط یادت باشد یک خونین و مالین شدن به هم بدهکاریم.