دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

دخــتر ِ قدیــم

من همه‌ی دیوارها را فرو خواهم‌ ریخت .

اتاق

دوست داشتم یک اتاق کار و مطالعه برای خودم داشتم که سرتاسر دیوار‌هایش را پوستر‌های گروه‌های موسیقی محبوبم ، نویسنده‌ها و شعرای مورد‌علاقه‌ام ، پوستر فیلم‌های محبوبم و عکس‌ها و نقاشی‌هایی که دوستشان دارم و همین‌طور خوانندگان و شخصیت‌های محبوبم را می‌چسباندم .

دوست داشتم یک اتاق کار و مطالعه‌ برای خودم داشتم که کتابخانه‌ام را از گوشه‌ی این اتاق‌خواب کوچک به آنجا منتقل کنم .

بوم نقاشی‌های نکرده‌ام را می‌گذاشتم کنار پنجره ...

و خیلی چیزهای دیگر ...

افسوس من چسبیده‌ام به لبه‌ی زندگی در این جهنم سنت‌ها و مدرنیته...

نیمه‌ی ذهنم در یک دنیای دیگر زندگی می‌کند و حقیقت جسمم که چندان هم ارزشی ندارد وسط سنت‌هایی که برنمی‌تابند ، من هر طور میل دارم ، زندگی کنم .

حتی تنها زندگی کردن در این برهوت گناهی نابخشودنی است و مساویست با هرزگی...

برای زندگی نکردن در این جهنم چه تاوانی باید داد ؟

امیدوارم تنها تلاش نتیجه دهد .